سیمون بولیوار کیست
حتما نام سیمون بولیوار را شنیدهاید و در تهران خودمان هم بلواری در جنتآباد شمالی به نام او معروف است. او رهبر سیاسی و نظامی ونزوئلایی بود که در کمک به کشورهای آمریکایلاتین برای بهدست آوردن استقلال از امپراتوری اسپانیا تأثیر بسزایی داشت. او در طول زندگی خود به کشورهایی مانند ونزوئلا، کلمبیا، اکوادور، پرو و بولیوی برای بهدست آوردن استقلال کمک کرده است.
بولیوار همچنین از سال ۱۸۱۹ تا ۱۸۳۰ با خدمت به عنوان رئیسجمهور، جمهوری اسپانیایی- آمریکایی که به نام کلمبیا شناخته شد، به ایجاد پایههای دموکراسی در آمریکای لاتین کمک کرد.
سیمون بولیوار در ماه ژوئیه سال ۱۷۸۳ در شهر کاراکاس ونزوئلا و در خانوادهای ثروتمند و اشرافی به دنیا آمد. او در سالهای جوانی پدر و مادر خود را از دست داد و تا حد زیادی توسط پرستار خود، دوستان خانوادگی و برخی از معلمان و مربیان بزرگ شد. یکی از تأثیرگذارترین معلمان او دان سیمون رودریگز بود که در مورد آرمانهای آزادی، روشنگری و استقلال به بولیوار جوان درس داد. بولیوار شیفته این آرمانها و چشمانداز انقلابهای آمریکا و فرانسه که در طول عمر او رخ داد، شد. بعدها بولیوار به عنوان رئیسجمهور کلمبیا در صدد تقلید از برخی از این آرمانهای دموکراتیک برآمد و فدراسیونی از ایالتهای آمریکایلاتین را تشکیل داد. در سال ۱۸۰۴ بولیوار در پاریس شاهد تاجگذاری ناپلئون بود. بولیوار تحتتأثیر قرار گرفت و احساس کرد که آمریکایلاتین به چنین رهبر قدرتمندی نیاز دارد.
در سال ۱۸۰۲ هنگامی که او در مادرید مشغول ادامه تحصیل بود با ماریا رودریگز ازدواج کرد. با این حال مدت کوتاهی پس از آن هر دو به ونزوئلا برگشتند و همسر او در اثر ابتلا به تبزرد درگذشت و بولیوار هرگز دوباره ازدواج نکرد.
در سال ۱۸۲۱ مبارزات نظامی موفق او را قادر ساخت که رئیسجمهور کلمبیا شود (ایالتی که چند کشور آمریکایلاتین که به تازگی از اسپانیا آزادشده بودند را دربر داشت).
بولیوار سپس اقدام به آزادسازی پرو از اسپانیا کرد و اسپانیا را قاطعانه در سال ۱۸۲۴ شکست داد. در سال ۱۸۲۵ کنگره شمالپرو را به افتخار او جمهوری بولیوی نام نهادند.
با این حال تحقق یافتن رویای بزرگ بولیوار در مورد فدراسیون جماهیر آمریکایلاتین (مانند ایالاتمتحده) به مشکل برخورد. اعتراضات مکرر در مناطق مختلف وجود داشت و بولیوار مجبور شد برای متحد نگهداشتن کشور از قدرت دیکتاتوری استفاده کند. با این حال این کار منجر به افزایش خصومت مخالفان سیاسی او شد. در سال ۱۸۲۸ او به سختی از یک ترور نجات پیدا کرد.
هنگام نوشتن قانون اساسی بولیوی او ریاستجمهوری مادامالعمر (مشابه نظر قانون اساسی بریتانیا در مورد سلطنت وراثتی) را پیشبینی کرد. بولیوار بهشدت مخالف بردهداری بود (بهرغم اینکه بردهداری یکی از مهمترین بخشهای اقتصاد ونزوئلا بود) اما این ایده ریاستجمهوری مادامالعمر در کلمبیا منفور بود.
در سال ۱۸۳۰ بولیوار از ریاستجمهوری استعفا داد. او پیشنهادات مبنی بر ریاستجمهوری مادامالعمر را رد کرد و ترجیح داد یک شهروند عادی باقی بماند. با این حال در اواخر آن سال بهصورت دردناکی به دلیل ابتلا به بیماری سل درگذشت. او در بیانیه نهاییاش به مردم امید خود برای اتحاد بیشتر را با آنها در میان گذاشت؛« مردم کلمبیا! آخرین آرزوی من شادی مردم است. اگر مرگ من به پایان هواداریهای کورکورانه و تحکیم اتحاد کمک کند، من با آرامش به سمت مرگ پیشمیروم.»